کد مطلب:77635 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

خطبه 151-فتنه های آینده











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«و استعینه علی مداحر الشیطان و مزاجره و الاعتصام من حبائله و مخاتله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و نجیبه و صفوته، لا یوازی فضله و لا یجبر فقده.»

یعنی طلب می كنم از خدا اعانت بر چیزهای دوركننده ی شیطان و منع كننده ی شیطان. یعنی عبادات و اعمال صالحه و بر امتناع از دامها و حیله های شیطان كه شهوتها و لذتهای دنیا باشد و شهادت می دهم به اینكه محمد صلی الله علیه و آله بنده ی او است و فرستاده ی او است و برگزیده ی او است و خالص كرده شده ی اوست، برابر كرده نمی شود به چیزی فضیلت او را و جبر كرده نمی شود به كسی مفقود شدن او را. زیرا كه مثل و مانندی ندارد در ذات و صفات كه تا قائم مقام او شود و جبر نبودن او كند.

«اضاءت به البلاد بعد الضلاله المظلمه و الجهاله العالیه و الجفوه الجافیه و الناس یستحلون الحریم و یستذلون الحلیم[1]، یحیون علی فتره و یموتون علی كفره.»

یعنی روشن گردید به او شهرها بعد از گمراهی تاریك گرداننده و نادانی به بالا رفته[2] و ستم به كمال رسیده و حال آنكه مردمان حلال می گردانیدند حرام را و ذلیل و خوار می گردانیدند مردم بردبار بی شرارت را، زندگی می كردند در زمان سستی آمدن پیغمبران و می مردند بر كفر و طغیان.

«ثم انكم معشر العرب اغراض بلایا قد اقتربت، فاتقوا سكرات النعمه و احذروا بوائق النقمه،

[صفحه 661]

و تثبتوا فی قتام العشوه و اعوجاج الفتنه عند طلوع جنینها و ظهور كمینها و انتصاب قطبها و مدار رحاها.»

یعنی پس به تحقیق كه شما ای گروه عرب! نشانه هایید از برای تیر بلاها كه نزدیك است به شما، پس بپرهیزید مستیها[3] و غفلتهای وفور نعمت را و حذر كنید از شدتها و تنگیهای هلاك سازنده و طلب كنید ثبات را و درنگ نمایید از غبار اشتباه و التباس و از كجی فتنه و فساد، در نزد بروز پنهان فتنه و ظهور پوشیده ی آن و راست شدن قطب آن. یعنی مسلط شدن امیران و گردش آسیای آن، یعنی فراهم آمدن سپاه آن.

«تبدا فی مدارج خفیه و توول الی فظاعه جلیه، شبابها كشباب الغلام و آثارها كاثار السلام و یتوارثها الظلمه[4] اولهم قائد لاخرهم و آخرهم مقتد باولهم.»

یعنی آشكار شود آن فتنه در راههای پنهان و راجع شود به سوی قبایح شدیده ی آشكار. یعنی در ابتدا اندك است و در انتها بسیار می گردد. و جوانی او و قوت او مثل جوانی كودك است كه بعد از ضعف قوت گیرد و اثر كردن آن مثل اثر كردن سنگ سخت است، به هر چیز كه برخورد می شكند و خورد می كند، به ارث می برند از یكدیگر طایفه ی ظلم كنندگان به عهد و پیمان، اول ایشان كشاننده ی آخر است به كیش ملت و آخر ایشان پیرو اول است به خو و خصلت.

«یتنافسون فی دنیا دنیه و یتكالبون علی جیفه مریحه و عن قلیل یتبرا التابع من المتبوع و القائد من المقود، فیتزایلون بالبغضاء و یتلاعنون عند اللقاء.»

یعنی رغبت می كنند به شوق هر یك از ایشان در لذات دنیای پست مرتبه و حریص باشند برمردار گندیده ی دنیا مثل حرص سگ بر مردار و در اندك وقتی بیزاری می جوید ماموم از امام و پیرو از پیشوا، یعنی در آخرت. پس دوری می كنند از یكدیگر به عداوت و

[صفحه 662]

دشمنی و لعن می كنند یكدیگر را در نزد ملاقات یكدیگر، یعنی در قیامت.

«ثم یاتی بعد ذلك طالع الفتنه الرجوف و القاصمه الزحوف، فتزیغ قلوب بعد استقامه و تضل رجال بعد سلامه و تختلف الاهواء عند هجومها و تلتبس الاراء عند نجومها. من اشرف لها قصمته و من سعی فیها حطمته.»

یعنی پس می آید بعد از انقضای آن فتنه پیشرو فتنه ی صاحب زلزله در خلق و شكننده ی گریزاننده، پس مایل شوند به باطل دلها بعد از راست بودن به سوی حق و گمراه گردند مردان بعد از سلامتی از ضلالت و مختلف شوند خواهشها در نزد هجوم آن فتنه و مشتبه گردد تدبیرها در نزد ظهور آن فتنه، كسی كه برآید بر او[5] بكشند آن فتنه او را و كسی كه سعی كند در انهدام او منهدم گرداند آن فتنه او را.

«یتكادمون فیها تكادم الحمر فی العانه. قد اضطرب معقود الحبل و عمی وجه الامر. تغیظ فیها الحكمه و تنطق فیها الظلمه و تدق اهل البدو بمسحلها، ترضهم بكلكلها»

یعنی بگزند یكدیگر را در آن فتنه مثل گزیدن خرها یكدیگر را در رمه، در حالتی كه مضطرب باشد بسته شده های ریسمان، یعنی عهود و مواثیق دینیه و كور شده باشد روی كار، یعنی روشنایی نباشد رد كار خلق، كم باشد در آن اهل حكمت و معرفت و گویا باشند در آن اهل ظلم و جور و خورد كند اهل صحرا را به تبیشه ی ظلم خود و ریزه ریزه گرداند ایشان را، یعنی متفرق سازد ایشان رابه سینه ی مركب خود.

«یضیع فی غبارها الوحدان و یهلك فی طریقها الركبان، ترد بمر القضاء و تحلب عبیط الدماء و تثلم منار الدین و عقد الیقین[6] تهرب منها الاكیاس و تدبرها الارجاس.»

یعنی ضایع و تباه می گردند در غبار و آثار آن تنها ماندگان، یعنی كسانی كه همراهی نمی توانید كرد با آن هلاك می گردند در راه و روش آن سواران. یعنی كسانی كه امداد و كمك آن كنند، وارد شود به حكم تلخ و هلاكت استیصال و بدو شد خونهای تازه، یعنی

[صفحه 663]

بدون استحقاق و رخنه كند در نشانه ی دین كه قوانین حقه باشند و بگسلد گردنبند یقین را، یعنی احكام دینیه ی یقینیه را، بگریزند از او هوشمندان و رواج دهند او را پلید طبعان.

«مرعاد مبراق، كاشفه عن ساق، تقطع فیها الارحام و یفارق علیها الاسلام. بریها سقیم و ظاعنها مقیم»

یعنی صاحب رعد است، یعنی خروشنده است و صاحب برق است، یعنی سوزنده است، برهنه كننده ی ساق است، یعنی سعی[7] و تلاش كننده است، بریده می شود در او خویشان و نزدیكان و دوری می جوید از او دین و اسلام، بیزار از او بیمار است و گریزنده ی از او گرفتار است. یعنی در زحمت و ضرار.

و منها

یعنی بعضی از آن خطبه است:

«بین قتیل مطلول و خائف مستجیر. یختلون بعقد الایمان و بغرور الایمان، فلا تكونوا انصاب الفتن و اعلام البدع و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعه و بنیت علیه اركان الطاعه.»

یعنی مسلمانان باشند در میان این احوال[8]، یا كشته شده ی بی خون خواهنده، یا ترسناك پناه جوینده. فریب داده شده اند به بستن قسمها و به خدعه ی ایمان داشتن منافقین، پس مباشید علامات فتنه ها و نشانه های بدعتها و ملازم شوید چیزی را كه بسته شده است بر او حبل المتین جماعت حقه و بنا شده است بر او اساس طاعت كه طریقه ی اهل بیت پیغمبر باشد صلی الله علیه و آله.

«و اقدموا علی الله مظلومین و لا تقدموا علیه ظالمین[9] و اتقوا مدارج الشیطان و مهابط العدوان و لا تدخلوا بطونكم لعق الحرام، فانكم بعین من حرم علیكم المعصیه و سهل لكم سبیل الطاعه.»

[صفحه 664]

یعنی وارد شوید بر روز جزای خدا در حالتی كه مظلوم باشید و وارد نشوید بر او در حالتی كه ظالم باشید و بپرهیزید مراتب و پله های شیطان را و منازل ظلم و عدوان را و داخل مكنید در شكمهای خود لقمه های حرام را. به سبب اینكه به تحقیق كه شما در پیش چشم خدایی باشید كه حرام كرده است بر شما نافرمانی را و آسان كرده است از برای شما راه فرمانبرداری را.

[صفحه 665]


صفحه 661، 662، 663، 664، 665.








    1. در هر سه نسخه: الحلیم و در همه ی نسخه های دیگر: الحكیم.
    2. در همه نسخه ها و از جمله در نسخه ی اصل، این كلمه را غالیه با غین نقطه دار، به معنی گزافه رو و از حد درگذرنده نوشته اند، ولی شارح آن را «بالا رفته» در برابر كلمه ی «عالیه» از علو، ترجمه كرده است.
    3. اصل: مستیهای.
    4. در هر سه نسخه: الظلمه و در همه ی نسخه های دیگر: الظلمه بالعهود. و در هر سه نسخه هم «طایفه ی ظلم كنندگان به عهد و پیمان» ترجمه شده است، معلوم می شود كه این كلمه در كتابت نخست بوده و در نسخه برداریهای بعد افتاده است.
    5. چ: كسی كه بر او.
    6. در هر سه نسخه: و تثلم منار الدین و عقد الیقین و در همه نسخه های دیگر: و تنقض عقد الیقین. ولی هر سه نسخه ترجمه كرده اند: و بگسلد گردنبند یقین را.
    7. ن: یعنی و تلاش كننده است.
    8. ن: احوالها.
    9. جمله ی «و لا تقدموا علیه ظالمین» در «اصل» افتاده است.